- واسر شدن
- عود کردن بحالت اول: (حبط واسر شدن جراحت)
معنی واسر شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قهقراء، عقب عقب رفتن
Diverge
گرفتار شدن بچنگ دشمن افتادن
پدیدار شدن
فراهم شدن
آب سیاه آوردن عضوی از بدن
پدید آمدن ظاهر شدن، موجود شدن تولید گشتن
بدبخت شدن
بگردش انداختن (مدرسه را دایر کرد)، آباد کردن معمور کردن
آباد و معمور گشتن
بر مرکبی نشستن و از جایی به جایی رفتن رکوب
سر زدن، فرسته شدن سر زدن صدور یافتن ناشی شدن، فرستاده شدن (جنس)
آماده شدن، حضور یافتن
آشکار گشتن، نمایان شدن
کنایه از تحقق یافتن
کنایه از تحقق یافتن
تباه شدن، گندیدن، باطل شدن
منحرف شدن
منحرف شدن
بر روی اسب یا مرکب دیگر نشستن، برنشستن
راست گردیدن، راست گشتن
برپاخاستن، ایستادن، برخاستن، مقابل کج شدن و خم شدن، از کجی درآمدن
حقیقت پیدا کردن، به حقیقت پیوستن، مطابق درآمدن، درست درآمدن
مرتب شدن، سازگار شدن، درست شدن، رو به راه شدن
برپاخاستن، ایستادن، برخاستن، مقابل کج شدن و خم شدن، از کجی درآمدن
حقیقت پیدا کردن، به حقیقت پیوستن، مطابق درآمدن، درست درآمدن
مرتب شدن، سازگار شدن، درست شدن، رو به راه شدن
آشکار شدن نمایان گشتن، سهیستن پیدا گشتن وغستن هوختن هوخیدن در جمع آفتابی شدن ظاهر گردیدن بنگرید به ظاهر شدن
پوسیدن هازفتن و تباهیدن پوخستن پوخستیدن (گویش گیلکی)
توانا گشتن توانا شدن توانایی یافتن
کوژ شدن خمیده گشتن، کوشیدن تلاش کردن
لاغرگشتن نحیف شدن
دو باخته شدن (نرد) باختن در بازی نرد بطوری که حریف همه مهره های خود را برداشته باشد و شخص مقابل هیچ مهره برنداشته
دست دادن، فراهم شدن
جراحتی که به خون بیفتد، چرکین شدن، ریش
شیفته شدن
آگاه گشتن مطلع شدن خبردار گشتن آگاه گردیدن: (میخواست تا بر معابیر اشعارعرب و عجم که بیشتر اهل تمیز از حلیت معرفت آن عاطل باشند واقف شود)
رخ دادن در جایی شدن پروا یافتن رخ دادن ظاهرشدن روی دادن بوقوع پیوستن: (ذکر احوالی که درآن مدت واقع شد)، ممکن شدن مجالی پیداشدن: (دلم پاک است چشمم پاک ای محرم سرت گردم اگر واقع شود این حرفها خاطر نشانش کن خ) (صوفی)
تابناک شدن فروزان شدن تابناک شدن مشتعل گردیدن: (که نارکین اوس وزنده ناری است کزاو واقدشوددرحال موقود) (سوزنی)
روشن شدن آشکار شدن آشکار شدن هویدا شدن: (کمال قدر او از این یک قطعه که گفته است واضح و لایح میشود)، ثابت شدن
بایستن، لازم شدن، فرض شدن
استوانیدن اطمینان یافتن اعتماد کردن: (سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی خطاب آمدکه: واثق شو بالطاف خداونی) (حافظ. 306)
مورد تفتیش قرار گرفتن کنترل شدن
رخن بردن ارث برنده شدن میراث یافتن مرده ریگ یافتن