پس افتادن. نکس کردن. (ناظم الاطباء). عود کردن. به حالت اول بازگشتن. (شعوری ج 2 ورق 419) : حبط، واسر شدن جراحت. (تاج المصادر بیهقی). غفر، واسر شدن بیماری و جراحت. (تاج المصادر بیهقی)
پس افتادن. نکس کردن. (ناظم الاطباء). عود کردن. به حالت اول بازگشتن. (شعوری ج 2 ورق 419) : حبط، واسر شدن جراحت. (تاج المصادر بیهقی). غفر، واسر شدن بیماری و جراحت. (تاج المصادر بیهقی)
راست گردیدن، راست گشتن برپاخاستن، ایستادن، برخاستن، مقابل کج شدن و خم شدن، از کجی درآمدن حقیقت پیدا کردن، به حقیقت پیوستن، مطابق درآمدن، درست درآمدن مرتب شدن، سازگار شدن، درست شدن، رو به راه شدن
راست گردیدن، راست گشتن برپاخاستن، ایستادن، برخاستن، مقابلِ کج شدن و خم شدن، از کجی درآمدن حقیقت پیدا کردن، به حقیقت پیوستن، مطابق درآمدن، درست درآمدن مرتب شدن، سازگار شدن، درست شدن، رو به راه شدن
رخ دادن در جایی شدن پروا یافتن رخ دادن ظاهرشدن روی دادن بوقوع پیوستن: (ذکر احوالی که درآن مدت واقع شد)، ممکن شدن مجالی پیداشدن: (دلم پاک است چشمم پاک ای محرم سرت گردم اگر واقع شود این حرفها خاطر نشانش کن خ) (صوفی)
رخ دادن در جایی شدن پروا یافتن رخ دادن ظاهرشدن روی دادن بوقوع پیوستن: (ذکر احوالی که درآن مدت واقع شد)، ممکن شدن مجالی پیداشدن: (دلم پاک است چشمم پاک ای محرم سرت گردم اگر واقع شود این حرفها خاطر نشانش کن خ) (صوفی)